نگاه کن رنگ غروب خورشید را. این بار با غروب دیروز چقدر فرق دارد. دیروز خورشید پرنور بود. اما امروز درخشانتر و بسیار دیدنیست.
افکارت را نسبت به این رنگها بگو. حسات را نسبت به لمس انگشتانم که دستت را گرفته با کلمات توصیف کن. صدایت شنیدنیست.
بگو امروز به چه چیزهایی فکر میکردی. حتی اگر خواب بودم در گوشم زمزمه کن. چون عاشق طرز نگاه تو به زندگی هستم. بسیار خوشحالم که کنار تو هستم و زندگی را از طریق چشمان تو میبینم.
امشب ستارهها با تمام ستارههای شبهای گذشته، حتما فرق دارند. هم در تعداد و هم در رنگ نورشان. انگشت اشارهات را در دستان من بگذار تا با هم آنها را بشماریم. یک...، چهار، ده، سیوپنج و...
چشمان تو بسته شدند و اندکی پس از تو چشمانم به قعر خواب فرو میرود. قول بده فردا هم مثل امروز بدون هیچخیالی، فارغ از دیگران و فردا و دغدغههای پوچ این دنیا، لحظههایت را با من درمیان بگذاری. گویی در جایی جز این دنیا، فقط تو هستی و من. تنها چیزی که برای فکر کردن برای یکدیگر هست، من و تو هستیم. برای من تنها به دست آوردنی که هست، فقط تو هستی.
پس بیدارم کن. نه از خواب با تو بودن. بلکه از خواب بیتو بودن. برای بیدار شدن در دنیایی که فقط با تو هستم. با تویی که هیچوقت در این دنیای پرهیاهوی بهم ریخته نبودی.
- این نوشته متاثر از تماشای فیلم Her میباشد.
دانلود نرم افزار طراحی و ترسیم با رایانه draftsight